کشورهای همسایه به خصوص آنهایی که جاهطلبی زیادی داشتند و خودشان را میداندار منطقه میدانستند، خواه ناخواه سعی کردند در این قضایا دخالت کنند و این اتفاقات را براساس مصالح و نه مبادئ خودشان، جهت بدهند. طبعاً یکی از دلایل شروع انقلابهای عربی دور نگهداشتن اسلام گراها از صحنه سیاست و تحت فشار نهادن آنها بوده است. بعد از حوادث دههی 80 در تونس که با اسلامگراها (جنبش النهضه) برخورد بسیار شدیدی شد، بسیاری از رهبرانشان مجبور شدند کشور را ترک کنند و بسیاری هم زندانی شدند. در تونس، انقلاب با این مجموعههای مختلف و متضاد اما با یک دشمن مشترک به نام "بن علی" شکل گرفت و مردم توانستند انقلاب خودشان را به پیروزی رسانند. مجموعهی تحولات تونس در سایر کشورها به خصوص کشور مصر بدون تأثیر نبود. در مصر در ابتدای خیزش مردمی تجمعات به صورت تجمعهای فیسبوکی و اینترنتی بود. خواستهها در ابتدا در حدّ تغییر یک استاندار یا وزیر یود. اما کمکمک خواستهها بالا گرفت تا جایی که اقشار مردم خواستار تغییر حاکمیت گشتند. بیشتر قبطیها، اسلامگراها و جنبش انقاذ شرکت داشتند. مردم مصر خود را نیازمند یک تحول و اصلاح دیدند. بحث آزادیها و رسیدن به معیشت بهتر را مطرح کردند. در این میان با هجمه و هجوم نیروهای پلیس و امنیتی روبهرو شدند و قضیه به خشونت گرایید و حدود 700 نفر در جریان این تحولات کشته شدند. در جامعه مصر، بیش از 50 درصد جامعه در فقر و بیسوادی روزگار میگذرانند، جامعهای که در قبرستانهایش بیش از یک میلیون نفر زندگی میکنند. بزرگترین ستمِ نظامیان این بود که در طول 60 سال حکومت سعی کردند با زور و چماق، جامعهی دینی مصر را از عرصهی قدرت دور نگه دارند. در جنگ سال 1948 جماعت اخوان شاخه نظامی داشت که در جهاد فلسطین مبارزه میکرد و در کمک رسانی به ارتش آزاد آن زمان که جمال عبدالناصر جزء آن بود نقش عمدهای داشت. اما چون عبد الناصر احساس خطر کرده بود و احتمال میداد که اخوان تخت و تاجش را از او بازگیرد، اخوان را کنار زد، هزاران نفر را به زندان انداخت، هزاران نفر فراری شدند و صدها نفر شهید شدند. برخوردی قاطع و تمام عیار به این بهانهی واهی که اخوان میخواهد وی را ترور کند و حکومت رابراندازد. اگر زندگینامهی هر یک از رهبران اخوان را بنگریم مشاهده خواهیم کرد که هر کدام از آنها به مدت زیادی در زندان به سر بردهاند.
در انقلاب اخیر مردم مصر که از 25 ژانویه سال 2011 شروع شد، سازماندهی افراد مشارکتکننده در این اعتراضات، به خصوص جوانان در میدان تحریر و دیگر میادین اصلی در شهرهای مختلف، بر عهده اسلامگراها بهویژه جماعت اخوان بود. اخوان توانست به مدت 17 یا 18 روز این جوانان را در داخل خیابانها نگه دارد تا بالاخره در 12 فوریه 2011 دولت حسنی مبارک سقوط کرد. ارتش هم در این میان متوجه بود که از همهی اقشار مردم در این خیزش هستند و در زیر این لایه بزرگ تارهایی که این افراد را به هم تنیده است تشکیلات اخوان میباشد و میدانست اگر انتخاباتی صورت گیرد احتمال پیروزی اخوان زیاد است، کوشید تا این تفکر را به جامعه القا کند که اخوان نمیخواهد حکومت را در دست گیرد بلکه هدف اخوان تربیت و رشد مردم است، تا شاید با این حربه بتواند اخوان را به عقب برگرداند. حتی اخوان هم در موضعگیریهای اولیه خود اعلام کرد که نمیخواهد حکومت تشکیل دهد و طرح اینکه برای انتخابات نماینده معرفی کنند مورد اختلاف بود تا جایی که این موضوع در شور اول حزب عدالت و آزادی رأی نیاورد و در شور دوم بود که با اندکی آرایی افزونتر، به شرکت در انتخابات رأی دادند.
به نظر شما بهتر نبود اخوان برای ریاست جمهوری کاندیدا معرفی نمیکرد؟
در الجزایر استاد محفوظ نحناح در زمان انتخابات سال 1991 که اسلامگراها پیروز شدند و حزب نجات اسلامی رأی غالب را آورده بود اعلام کرده بود که در انتخابات شرکت نخواهد کرد و آن را تحریم میکند ولی در زمان انتخابات، حزب اعلام کرد که استاد محفوظ باید باشد، هرچند در انتخابات نفر سوم شد ولی تقریباً 20 تا 30 درصد آراء را در اختیار گرفتند و این روند هم در مصر ادامه پیدا کرد. شخصیتهای مستقلی مانند دکتر فهمی هویدی هم بر همین نظر بود و صریحاً اعلام کرد که اخوان نباید چنین فرصتی را از دست دهد.
پس این هدف به نظر شما تأمین شد؟
البته و حتی بیشتر از حد انتظار. همیشه در مصر بحث بر سر این بود که اسلامگراها چند درصد از آراء را در اختیار دارند که بیشتر منظورشان، جماعت اخوان بود. بزرگان اخوان اعلام کرده بودند که 20 تا 30 درصد آراء مردمی را در اختیار دارند. در دور اول انتخابات هم همین اندازه را کسب کردند. این دور دوم انتخابات بود که بین احمد شفیق و مرسی رقابت صورت گرفت و مرسی با بیش از 51 درصد، که یک رأی شکننده بود، پیروز انتخابات شد. قبل از انتخابات بین اسلامگراها و سکولارها این دغدغه ایجاد شده بود که با روی کار آمدن دیگری چه بلایی بر سر آنها میآید؟ در این میان اسلامگراها راحتتر میتوانستند بپذیرند، چون سالیان سال از سیاست دور نگه داشته شده بودند.
در حالی که اولین سفر خارجی مرسی به عربستان سعودی بود و نیز با توجه به اینکه موضع غیردیپلماتیکی در ایران داشت و فاصلهی خود را با ایران حفظ کرد، چرا با این همه تلاشها موفق نشد اعتماد و همراهی آل سعود را کسب کند؟
عربستان یک کشوری با ساختار قبیلهای و پادشاهی است که به صورت غیر دموکراتیک، همیشه قدرت و نفوذ و شوکت سیاسی و اقتصادی و نظامی آن در دست خانواده آل سعود بوده است. ایجاد یک حکومت دموکراتیک در جهان عرب میتواند پایههای مردمی را در جهان عرب و کشورهایی مانند عربستان و امارات و کویت متزلزل کند. همانگونه هم که در ابتدای بهار عربی در شهرهایی از عربستان و در مناطق شیعهنشین اعتراضاتی رخ داد ولی آلسعود مانع از ادامهی اعتراضات به طور گسترده شد.
از نظر اقتصادی جده و دبی، دو نقطهی حساس اقتصادی برای کشورهای خلیج محسوب میشوند. با طرحی که مرسی در کانال سوئز با یک برنامه 200 میلیارد دلاری در نظر گرفته بود، قصد داشت این منطقه را را به یک منطقهی آزاد تجاری تبدیل کند. این پروژه نیاز به سرمایههای کلان بین المللی داشت، که با این کار کانال سوئز تبدیل به یک رقیب سرسخت برای جده و دبی میشد. همچنین، استقلال اقتصادی که در پی این پروژه ایجاد میشد، از وابستگی مصر به غرب میکاهید. مجموعه این دلایل و دلایل پیدا و پنهان دیگر باعث ایجاد تنش بین اخوان و در رأس آن حکومت مرسی با آل سعود گردید.
بیمها و امیدهایی که شما نسبت به بیداری اسلامی دارید چه چشماندازی را برای شما ترسیم میکند؟ آیا حرکتهای اسلامی با یک رخوت و رکود مواجهه میشوند یا باز هم میتوانند جان دوباره بگیرند؟
به هرحال همیشه مؤمن آزمایش میشود. پیامبران آزمایشات بزرگی داشتند. مصیبتهای زیادی داشتند به خاطر اینکه شخصیت بزرگی داشتند. ما هم معتقدیم حرکت اسلامی در داخل مصر یک حرکت بزرگ بوده است، تفکر و دیدگاههای بسیار بزرگی را رواج داده است. ما معتقدیم هیچ وقت این جماعت به طرف خشونت نمی رود. کاری که جبههی نجات ملی در الجزایر در پیش گرفت و هنگامی که مخالفان، مانع رسیدن آنها به قدرت شدند و انتخاباتش را ملغا کردند به طرف شاخهی نظامی گرایید و سالهای سال کشور را درگیر اختلافات نظامی کرد و تعداد زیادی کشته و زخمی و آواره بر جای ماند.
این قضایا نشان میدهند که مسئله خشونتگرایی بر علیه نظامهای حاکم جواب نمیدهد بلکه به صورت عکس عمل خواهد کرد.
جماعت اخوان از تجربیات گذشتگان این دعوت درسهای بزرگی گرفته است و با مقاومت مسالمتآمیز که در سخن مشهور استادمحمدالبدیع خود را نشان میدهد (ثورتُنا سِلمِیّةٌ و سَتَظِلُّ سِلمیّة، و سِلمِیّتُنا أقوَی مِنَ الرَّصاصِ) به نتیجه خواهند رسید.
به نظر شما همین مسالمتآمیز عمل کردن اخوان توانسته تصویری از اسلام را به صورتی متفاوت از دهههای گذشته که افرادی چون بن لادن و گروه القاعده نشان داده بودند و دستمایهی مروجین اسلامهراسی شده بود، در سطح جهان نشان دهد؟
طبعاً، یک تفکر همیشه با جولانگاه یک تفکر شدیدتر به انحراف میرسد. سنگها و آبراهههای کوچک نمیتوانند مسیر یک رودخانه خروشان را عوض کنند. بحث خشونت در اعتراضات مسالمتآمیز نمیتواند مسیر اخوان را منحرف کند. مگر اینکه اصول تفکر دچار مشکل باشد که در این مورد هم اخوان اصول ثابتش را از اصول و مبانی اسلام گرفته است که: (فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاءً ۖ وَأَمَّا مَا يَنفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ...)[رعد:17] ... و اما کف بر باد میرود، و اما آنچه به مردمان سود میرساند، بر روی زمین باقی میماند...
به نظر شما خطاهای راهبردی و اصلی اخوان در طول این یک سال که منجر به این اتفاقات شد چه بوده است؟
حرکت اسلامی یک تجربه اولیه از ایجاد حکومت را کسب کرده بود اما اداره حکومت با هدایت یک جامعه فرق میکند. شیوههای حکومتی باید با شیوههای روز منطبق باشد. سیاست نیاز به برشهای مستحکم و تصمیمات قاطع دارد. به نظر من یکی از اشتباهات، حضور مخالفان در بدنهی حکومت بود که با شروع اعتراضات، اولین استعفاها را 7 تن از وزرای مُرسی انجام دادند و زمینهی سقوط حکومت را فراهم نمودند. آوردن عبدالفتاح سیسی در رأس قدرت نظامی و عدم شناخت نسبت به چنین شخصیتی یکی از اشتباهات بزرگ بود